مقاله «تحلیل وجوب اعتباری از منظر علامه طباطبایی با رویکرد فلسفۀ کنش»
نویسنده: دکتر جواد طالبی
چکیده
منشأ، لزوم، حقیقت و کیفیت پیدایش وجوب اعتباری از منظر علامه طباطبایی در فرایند صدور کنش، مسئلۀ پژوهش حاضر را رقم میزند. در نگاه علامه طباطبایی، وجوب اعتباری نقش ویژهای در کنشهای انسانی ایفا میکند؛ بهگونهای که هیچ فعل و ترکی خالی از آن نیست. ازنظر ایشان، متعلق علمی که اراده بر آن متوقف است نمیتواند نسبتِ ضروریِ حقیقی باشد، بلکه نسبتی غیرضروری و غیرحقیقی است. ایشان براساس اتحاد و سنخیت نسبت با طرفین و کیفیت آن، بر اعتباری بودن طرفین نسبت و کیفیت آن استدلال میکند. در نگاه ایشان، این کیفیت اعتباری همان وجوب اعتباری است. منشأ این وجوب، احساسات درونی برآمده از قواست که انسان در پرتو این احساسات، حد یا حکم ضرورت حقیقی را به دیگر اشیا میدهد و این وجوب را انشا میکند. وجوب اعتباری اولین اعتباری است که انسان پدید میآورد.
مقدمه
موجودات وابسته به اراده و آگاهی انسان، فعل، کنش یا عمل ارادی انسان نامیده میشوند. ازآنجاکه عمومیت احکام فلسفی شامل همۀ موجودات ازجمله موجودات، وابسته به اراده و آگاهی انسان است، لازم است کنش انسانی ازلحاظ فلسفی تحلیل و تبیین شود. تحلیل کنش انسانی نیز متوقف بر تحلیل مؤلفههای دخیل در آن است. از منظر علامه طباطبایی، یکی از این مؤلفهها وجوب اعتباری است.
در میان متفکران جهان اسلام، علامه طباطبایی در پرتو نظریۀ اعتباریات، نگاه ویژهای به انسان و کنش انسانی دارد. گرچه در قرائت مشهور، نظریۀ اعتباریات یک نظریۀ معرفتشناختی تلقی میشود، این نظریه از ابعاد هستیشناختی کنش انسانی نیز پرده برمیدارد؛ چنانکه ایشان در ابتدای رسالة فی الاعتباریات جایگاه این نظریه را علمالنفس فلسفی میداند (طباطبایی، بیتا ب: ص ۳۴۱).
از منظر علامه طباطبایی، وجوب اعتباری در فرایند صدور کنش ازجمله ابعاد مهم کنش انسانی محسوب میشود. این اعتبار یکی از اعتبارات عمومی بوده و هیچ فعل و ترکی خالی از آن نیست؛ ازاینرو، هر کنشی که از انسان صادر میشود با این اعتبار صادر میشود (طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: ص ۱۹۸) .
توجه به ادبیات معاصر در باب کنش انسانی نشان میدهد که وجوب اعتباری در فرایند صدور کنش یا مورد توجه قرار نگرفته یا فرع بر نظریۀ اعتباریات بهصورت بسیار مختصر و بدون رجوع به همۀ آثار علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفته است.
بهعنوان نمونه، گروهی مبادی فعل اختیاری انسان از منظر علامه طباطبایی را مورد بررسی قرار دادهاند (عبودیت، ۱۳۹۵: صص ۲۹۲ـ۲۷۶)، اما به نظریۀ اعتباریات علامه و وجوب اعتباری نپرداختهاند. عدهای دیگر تلاش کردهاند به مبادی عمل در فلسفۀ اسلامی بپردازند (ذاکری، ۱۳۹۰: صص ۲۳۴ـ۱۹۷)، اما در آن پژوهش نیز نهتنها اشارهای به آرای علامه طباطبایی نشده است، بلکه بحث وجوب اعتباری نیز در آن اثر بهچشم نمیخورد.
برخی نیز برآناند که نظریۀ اعتباریات با رویکردی وجودی به بحث از نظر و عمل پرداخته است و در اثنای چنین تبیینی دریچهای گشودهاند تا بتوان به امکانات تازهای برای علوم انسانی معاصر اندیشید؛ اما تنها به ابعاد مختصری از فلسفۀ کنش در نظریۀ اعتباریات بسنده کردهاند (طالبزاده، ۱۳۸۹: صص ۶۴ـ۲۹).
هرچند آثار گستردهای در باب نظریۀ اعتباریات نگاشته شده است، در این آثار رجوع گسترده و کافی برای تحلیل و تبیین نظریۀ اعتباریات بهچشم نمیخورد.
ازاینرو، پژوهش حاضر بر آن است تا با توجه به آثار علامه طباطبایی، به تحلیل جامع و دقیق وجوب اعتباری از منظر ایشان بپردازد و نقش آن را در فرایند صدور کنش انسانی روشن کند. بر این اساس، این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که منشأ، لزوم، حقیقت و کیفیت پیدایش وجوب اعتباری از منظر علامه طباطبایی در فرایند صدور کنش چیست؟ در ادامه با توجه به سیر مباحث علامه طباطبایی در نظریۀ اعتباریات، ابتدا لزوم وجوب اعتباری و سپس حقیقت آن بیان میشود. پس از آن منشأ این وجوب و در انتها نیز کیفیت پیدایش آن از منظر علامه طباطبایی مورد بررسی قرار میگیرد.
در پاسخ به پرسش مذکور با محور قراردادن رسالة فی الاعتباریات علامه طباطبایی و رجوع به دیگر آثار ایشان، سعی میشود تحلیل دقیق و جامعی از این وجوب ارائه شود. در پرتو این تحلیل، زوایای مهمی از نظریۀ اعتباریات علامه طباطبایی نیز روشن خواهد شد.
لزوم وجوب اعتباری در کنش
به اعتقاد علامه طباطبایی، افعال انسان بر علوم اعتباری متوقف است؛ زیرا تحقق اراده بر این علوم متوقف است. ایشان در رسالۀ اعتباریات، بر توقف اراده بر علوم اعتباری استدلالی اقامه کرده است (طباطبایی، بیتا ب: صص ۳۴۵ـ۳۴۴). در این استدلال، توقف اراده بر علم (اذعان یا تصدیق) امر بدیهی و بینیاز از اثبات تلقی شده است. سپس نشان داده میشود که متعلق اذعانی که اراده از آن تحقق مییابد نمیتواند نسبتِ ضروریِ حقیقی باشد، بلکه نسبتی غیرضروری و غیرحقیقی است. در ادامه براساس اتحاد و سنخیت نسبت با طرفین و کیفیت آن، بر اعتباری بودن طرفین نسبت و کیفیت آن استدلال میشود؛ بنابراین، برای تحقق اراده نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری با طرفین و کیفیتی اعتباری لازم است. این کیفیت درواقع همان وجوب اعتباری است.
در ادامه، استدلال علامه به تفصیل بیان میشود. برای فهم بهتر این استدلال، سعی شده است استدلال مزبور با توجه به دیگر آثار علامه تقریر شود.
۱. انسان و بلکه هر موجود دارای ادراک تکامل نمییابد مگر بهواسطۀ افعال ارادی خویش.
۲. اراده نیز تحقق نخواهد یافت مگر بهواسطۀ علم؛ بهعبارت دیگر، اراده نیز بر علم متوقف است. ازنظر علامه طباطبایی، این دو گزاره بدیهی و بینیاز از اثبات است.
۳. بنابراین، طبیعت نوعی انسان اقتضای اذعاناتی (تصدیق) دارد که اراده از آن اذعانات تکون پیدا میکند.
۴. متعلق این اذعان یا الف) نسبت ضروری حقیقی است یا ب) نسبت غیرضروری غیرحقیقی.
مراد از نسبت ضروری حقیقی نسبتی است که در خارج، بین دو طرفِ نسبت که میتوانند در خارج تحقق عینی پیدا کنند، موجود میشود؛ چه این نسبت صادق باشد مانند گزارۀ «انسان متعجب است» و چه کاذب باشد مانند گزارۀ «اسب ناطق است». در گزارۀ «انسان متعجب است»، «انسان» و «متعجب» میتوانند در خارج تحقق عینی پیدا کنند. هنگامی که این دو در خارج تحقق پیدا کنند، نسبت ضروری حقیقی بین این دو نیز در خارج تحقق پیدا میکند.
براساس تعریفی که از نسبت ضروری حقیقی ارائه شد، بهنظر میرسد مراد علامه از نسبت غیرضروری غیرحقیقی، نسبتی است که بین امور غیرحقیقی تحقق پیدا میکند.
۵. اذعانی که متعلق آن نسبت ضروری حقیقی است منجربه تحقق اراده نمیشود. زیرا چنین اذعانی فقط در مقام کشف از خارج است؛ بهعبارت دیگر، حیثیتی جز کاشفیت ندارد؛ بنابراین، اذعان به این نسبت با مقام عمل ارتباطی ندارد (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵).
۶. بنابراین، اذعانی منجربه شکلگیری اراده میشود که به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری تعلق بگیرد.
۷. چنین اذعانی تحقق نخواهد یافت مگر اینکه یا طرفین نسبت غیرحقیقی باشد یا کیفیت نسبت غیرحقیقی باشد یا یکی از این امور (یکی از دو طرف نسبت، هر دو یا کیفیت نسبت) غیرحقیقی باشد. زیرا:
الفـ ازنظر علامه طباطبایی، نسبت بین دو طرف، قائم به دو طرف و رابط به آن دو است؛ بهعبارت بهتر، وجود نسبت وجود رابط تلقی میشود (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج ۱: ص ۵۰).
بـ وجود رابطبودن نسبت مستلزم آن است که دو طرف نسبت با یکدیگر اتحاد وجودی داشته باشند (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج ۱: ص ۵۱).
جـ لازمۀ چنین اتحادی سنخیت بین نسبت و دو طرف نسبت است.
هـ بنابراین، یا هر سه (نسبت و دو طرف آن) اموری حقیقیاند یا اموری اعتباری؛ ازاینرو، اگر نسبتْ امری اعتباری باشد، لازم است به حکم سنخیت بین نسبت و طرفین نسبت، طرفین آن نیز اعتباری باشند. علامه در حاشیه الکفایة نیز بر همین مطلب تصریح کرده است: «أن دوران نسبة بین أطرافها یوجب تحقق أطرافها فی سنخ وعائها أی كون الأطراف مسانخة للنسبة فالنسبة ان كانت حقیقیة كانت أطرافها حقیقیة و ان كانت اعتباریة كانت اعتباریة. فنسبة الملكیة الاعتباریة انما تدور بین المالك و المملوك لا بین عین زید و عین العقار مثلا» (طباطبایی، بیتا ب، ج ۱: ص ۱۲۱)؛ «أطراف النسب الاعتباریة یجب ان تكون اعتباریة»(طباطبایی، بیتا ب، ج ۱: ص ۱۴۰).
وـ اگر نسبت غیرحقیقی باشد، لازم است کیفیت آن نیز غیرحقیقی باشد، زیرا ازنظر علامه طباطبایی، وصف امر اعتباری نیز امری اعتباری است؛ چراکه ارتباط وصف و موصوف یک ارتباط حقیقی است و ارتباط حقیقی بین دو شیء، مستلزم وحدت حقیقی آن دو خواهد بود (طباطبایی، بیتا ب: ص ۳۵۱)؛ بنابراین، اگر موصوف غیرحقیقی باشد، وصف آن نیز غیرحقیقی خواهد بود؛ ازاینرو، با توجه به اینکه کیفیت نسبتْ وصفِ نسبت است، درصورت اعتباریبودن نسبت، کیفیت آن نیز اعتباری خواهد بود.
زـ بنابراین، اگر نسبتْ غیرحقیقی و غیرضروری باشد، کیفیت و طرفین آن نیز غیرحقیقی و غیرضروری خواهند بود.
۸. بنابراین، افعال ارادی انسان متوقف بر اراده است و تحقق اراده متوقف بر اذعان به نسبت غیرحقیقی و غیرضروری است و چنین اذعانی تحقق پیدا نخواهد کرد مگر آنکه کیفیت و طرفین نسبت اموری غیرحقیقی و به اصطلاح علامه اموری اعتباری باشند.
در بحث کیفیت پیدایش وجوب اعتباری خواهد آمد که کیفیت نسبت، که براساس استدلال بالا، امری اعتباری دانسته شد، همان وجوب اعتباری است؛ ازاینرو، با توجه به استدلال بالا، از منظر علامه طباطبایی برای انجام هر کنشی لازم است وجوب اعتباری انشا شود.
ازنظر علامه طباطبایی، افعال انسان نهتنها بر علوم اعتباری توقف دارد، بلکه علوم اعتباری، مستقیم و بدون واسطه موجب صدور افعال انسان میشود (طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: ص ۲۳۴). توجه به استدلال بالا این مدعا را نیز تأیید میکند.
حقیقت وجوب اعتباری
ازنظر علامه طباطبایی، هنگامی که در فرایند صدور فعل، حد یا حکم امور حقیقی بهواسطۀ قوۀ واهمه به اشیای دیگر داده شود، امور اعتباری تحقق مییابند (طباطبایی، بیتا ب: ص ۳۴۶). توجه به دلیلی که در رسالۀ اعتباریات آمده است، (طباطبایی، بیتا ب: ص ۳۴۶)، علاوهبر تبیین این مدعا، آن را نیز وضوح میبخشد. در تقریر این دلیل سعی می¬شود مقدمات پنهان آن به منظور تسهیل در فهم بیان شود. تقریر دلیل مزبور چینین است:
از منظر علامه طباطبایی، علوم اعتباری باید انتزاعشان به امور حقیقی ختم شود. زیرا اگر نفس این امور را بدون استعانت از خارج انشا کند، صدق این امور بر خارج متغیر خواهد بود؛ یعنی یا بر همۀ اشیا صدق میکنند یا بر هیچیک از اشیا صدق نخواهند کرد. بهعنوان مثال، اگر به کلمات موجود در زبان فارسی توجه کنیم، خواهیم دید هر یک از این کلمات بر صوتی خاص اطلاق میشوند. اما اگر این کلمات بدون آنکه با عالم خارج ارتباط داشته باشند از جانب نفس انشا میشدند، آنگاه یا بر هر صوتی قابل اطلاق بودند و درنتیجه دلالت آنها به یک صوت خاصی منحصر نمیشد یا بر هیچ صوتی اطلاق نمیشدند. اما میدانیم که صدق علوم اعتباری بر خارج متغیر نیست. زیرا بهواسطۀ این علوم افعال متناسب با این علوم را انجام میدهیم. بنابراین، بین علوم اعتباری و امور حقیقی نسبتی برقرار است.
این نسبت در خارج تحقق ندارد. زیرا نسبت بین دو امر همواره در ظرف طرفین تحقق دارد، اما علوم اعتباری در خارج تحقق ندارند و محال است در خارج تحقق پیدا کنند؛ ازاینرو، نسبت بین علوم اعتباری نیز در خارج تحقق ندارد. اما تحقق امر حقیقی در ذهن بهعنوان وجود ذهنی ممکن است. بنابراین، نسبت بین امور حقیقی و علوم اعتباری در ذهن تحقق دارد.
هنگام انشای علوم اعتباری این عمل با مشارکت معنای امور حقیقی، نه واقعیت خارجی آن امور، انجام میشود. زیرا بدون چنین مشارکتی، نسبتی که بین علوم اعتباری و امور حقیقی لازم بود، تحقق نخواهد یافت. اما مراد از مشارکت چیست؟ علامه پاسخ میدهد که مراد از مشارکت، نوعی اتحاد بین معانی حقیقی و علوم اعتباری است.
حکم به اتحاد بین دو شیء کار عقل یا قوۀ واهمه است (صدرالدین شیرازی و طباطبایی، ۱۳۶۸، ج ۸: ص ۲۱۹). با توجه به این¬که صدق علوم اعتباری بر خارج متغیر نیست و بهواسطۀ علوم اعتباری افعال متناسب با این علوم را انجام می¬شود، باید گفت حکم به اتحاد در ظرف عمل تحقق مییابد؛ ازطرف دیگر، متعلق عمل نیز امر جزئی است (ابنسینا، ۱۴۰۴، ج ۲: ص ۱۸۴)؛ بنابراین، حکم به اتحادْ کار قوۀ واهمه است. زیرا واهمه امور جزئی را ادراک میکند (ابنسینا، ۱۴۰۴، ج ۲: ص ۱۴۸).
بنابراین، علوم اعتباری همان امور حقیقی هستند که واهمه حد یا حکم این امور را به اشیای دیگر سرایت داده است. زیرا در غیر این صورت، امور حقیقی و اعتباری وجه اتحاد و وجه اختلاف نخواهند داشت؛ درحالیکه بین آنها، اتحاد و اختلاف وجود دارد. بر این اساس میتوان گفت اعتبار یعنی دادن حد یا حکم شیئی به شیء دیگر بهواسطۀ فعل و تصرف قوۀ واهمه؛ ازاینرو، وجوب اعتباری درواقع همان حد یا حکم وجوب حقیقی است که بهواسطۀ قوۀ واهمه به اشیای دیگر داده شده است.
علامه در کتاب نهایةالحکمة، علوم اعتباری را چنین تعریف میکند: تصورات و تصدیقاتی که خارج از ظرف عمل تحقق ندارند. این علوم با استعاره از حدّ مفاهیم حقیقی برای انواع اعمال که حقیقتشان حرکات مختلفی است و متعلقات این اعمال، با هدف رسیدن به یک سلسله اهداف مطلوب در زندگی تحقق مییابند. مانند اعتبار ریاست برای رئیس قوم و اعتبار مالکیت برای زید در نسبت با مالی که بهدست آورده است (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج ۲: ص۱۹۰).
تعریف اعتباریات در کتاب نهایةالحکمة با تعریفی که از رسالۀ اعتباریات ذکر شد تفاوتی ندارد؛ جز اینکه در نهایة به غرض اعتبار و اشیایی که حد یا حکم امور حقیقی برای آنها انشا میشود نیز اشاره شده است. این اشیا افعال انسان و متعلقات این افعال است. مراد از متعلق افعال، شیء خارجیای است که فعل در آن تصرف میکند.
بهعنوان مثال، هنگامی که «ریاست» برای یک شخص در نسبت با گروهی اعتبار میشود، عنوان «ریاست» برای افعال این شخص و عنوان «مرئوس» برای افرادی که ریاست رئیس متوجه آنان است اعتبار میشود. هنگامی که این شخص خود را در نسبت با گروه «رئیس» و آنان را «مرئوس» و نسبت بین خود و آنان را «ریاست» تلقی کند، میتواند اعمال ریاست کند؛ ازاینرو، اعمال ریاست این شخص متوقف بر اذعان به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری بین خود و گروه است.
در برهانی که در قسمت قبل در باب لزوم وجوب اعتباری بیان شد، چنین نتیجه گرفته شد که تحقق اراده متوقف بر اذعان به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری است و چنین اذعانی تحقق پیدا نخواهد کرد مگر آنکه نسبت، طرفین و کیفیت آن اموری اعتباری باشند. بر این اساس، میتوان گفت مراد از طرفین نسبت در افعالی که نیازمند متعلق هستند فاعل و شیء خارجی است و در افعالی که نیازی به متعلق ندارند فاعل و خود فعل است. در ادامه، برای توضیح بیشتر، مثالی بیان میشود.
انسان هنگام گرسنگی ابتدا صورت احساسی و لذتی که در حالت سیری داشت را یادآور میشود و آن حالت سیری را خواستۀ خود میپندارد. در این هنگام چون سیری را در گرو خوردن غذا میبیند، خوردن غذا را خواستۀ خود تلقی میکند. با توجه به اینکه خوردن غذا در گرو شیئی خارجی به نام غذاست، غذا را خواستۀ خود میپندارد. بر این اساس، یکی از طرفین نسبت در اذعانی که کنش بر آن متوقف است همواره فاعل کنش است. طرف دیگر درحقیقت صورت احساسی مطلوب فاعل است. با توجه به اینکه صورت احساسی مطلوب بر کنش خاصی توقف دارد، آن کنش نیز غرض انسان تلقی میشود و طرف نسبت قرار میگیرد. نظر به اینکه ممکن است کنش مزبور بر شیئی خارجی، مانند غذا در مثال خوردن، متوقف باشد، آن شیء خارجی نیز غرض انسان تلقی میشود و طرف نسبت قرار میگیرد. در این هنگام فعل، نسبت بین فاعل و متعلق فعل قرار میگیرد.
حال باید پرسید با توجه به اینکه فاعل، فعل و شیء خارجی پیشگفته اموری حقیقی هستند، چگونه ممکن است در نسبت غیرحقیقی غیرضروری نقش داشته باشد و طرفین نسبت یا خود نسبت قرار بگیرند؟
در پاسخ به این سؤال میتوان از پاسخ علامه طباطبایی در رسالۀ ترکیب به این سؤال که چگونه یک امر اعتباری بر یک امر حقیقی یا بالعکس حمل میشود استفاده کرد. ازنظر علامه، هنگامی که یک امر اعتباری بر یک امر حقیقی حمل میشود، با توجه به اتحاد نسبت و طرفین آن، اگر نسبت اعتباری باشد، امر حقیقی وجهۀ اعتباری مییابد و از این حیث طرف نسبت قرار میگیرد. اگر نسبت حقیقی باشد، حقیقتی که امر اعتباری از آن انتزاع شده است طرف نسبت قرار میگیرد (طباطبایی، بیتا ب: ص ۳۰۹). بر این اساس، فاعل، فعل و شیء خارجی مزبور در مقام عمل، وجهۀ اعتباری مییابد و از این حیث، فاعل و شیء خارجیْ طرفین نسبت قرار میگیرد و فعل نیز نسبت بین فاعل و شیء خارجی قرار میگیرد.
ازاینرو، در نگاه علامه طباطبایی، آثار مترتب بر امور اعتباری تنها بر موضوع اعتباری مترتب میشود؛ بنابراین، انسانی که بهعنوان مثال در اموال خویش تصرف میکند، از این حیث که انسان است تصرف نمیکند، بلکه از این حیث که مالک است در اموال خویش تصرف میکند (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۱۸: ص ۳۱۶). همچنین، تصرف او در اموالش نیز از این حیث که آن اموال را مملوک خود تلقی میکند انجام میشود؛ بنابراین، نسبت ملکیت اعتباری تنها بین مالک و مملوک که عناوینی اعتباری هستند اعتبار میشود، نه بین فرد خاصی از انسان، مثلاً زید، و اموال او بدون اعتبار عنوان مالکیت و مملوکیت (طباطبایی، بیتا الف، ج ۱: ص ۱۲۱).
نکتۀ دیگری که لازم است در تعریف اعتباریات در نهایةالحکمة مورد دقت قرار گیرد، غرض از اعتبار است. در تعریف بیانشده در نهایة، غرض از اعتبار رسیدن به یکسری اهداف مطلوب در زندگی بیان شده است. علامه طباطبایی در دیگر آثارشان غرض از اعتبار را ترتب آثار حقیقی یک شیء بر شیء دیگر دانسته است (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۱۸: ص ۳۱۶؛ همو، بیتا الف، ج ۱:ص ۷۲؛ ج ۲: ص ۲۲۷)؛ ازاینرو، میتوان گفت این اهداف مطلوب درواقع یا همان ترتب آثار حقایق بر شیء دیگر است یا این ترتب طریق رسیدن به آن اهداف مطلوب است. در هر دو صورت، باید دانست تحقق اعتبارِ حد یا حکم یک شیء بر شیء دیگر نیازمند تحقق آثار حقیقی شیء اول بر شیء دوم است (طباطبایی، بیتا الف، ج ۱: ص ۷۲)؛ ازاینرو، اگر آثار یک شیء بر شیء دیگر مترتب نشود، درواقع اعتباری صورت نگرفته است؛ اما سؤالی که تعریف کتاب نهایة از علوم اعتباری در ذهن ایجاد میکند آن است که اگر علوم اعتباری ورای ظرف عمل تحقق ندارند، آیا مفاهیم اعتباری که بدون انجام هیچ عملی در ذهن حاضرند، ناقض این تعریف نیستند؟
بهنظر میرسد در پاسخ این سؤال، باید توجه داشت که پس از تحقق علوم اعتباری در ظرف عمل، ذهن مفاهیمی از این علوم اخذ میکند و با این مفاهیم، آن علوم را مورد حکایت قرار میدهد؛ بهعبارت دیگر، علوم اعتباری همان است که در ظرف عمل تحقق دارد، اما پس از تحقق این علوم، یا آنها در حافظه ذخیره میشوند یا ذهن از آنها مفاهیمی حاکی از آنها انتزاع میکند یا پس از ذخیرۀ آنها در حافظه، این انتزاع انجام میشود؛ بنابراین، باید توجه داشت اعتبار در ظرف عمل تحقق یافته و مفاهیم اعتباری موجود در ذهن از اعتبارِ در ظرف عمل، اخذ یا انتزاع شدهاند. دلیل این مدعا را میتوان جزئیبودن اعتبار و کلیبودن مفاهیم موجود در ذهن دانست. اعتبارات مختلف در ظرف عمل، جزئیاند؛ اما مفاهیم موجود در ذهن مفاهیمی کلی هستند؛ بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که حقیقت اعتبار در ظرف عمل تحقق یافته است و مفاهیم کلی از اعتبارات جزئی تحققیافته در ظرف عمل انتزاع شدهاند.
منشأ وجوب اعتباری
نفس انسان دارای قوایی همچون جاذبه، باصره، هاضمه وغیره است. درازای هر قوهای، دارای ابزاری در بدن برای انجام افعال آن قوه است. در نگاه علامه، منشأ امور اعتباری، صوری از احساساتی درونی است که بهواسطۀ اقتضای این قوا و ابزارها در انسان ایجاد میشود (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵). ازنظر علامه، تمایل و کشش قوا به سمت افعال خود و نفرت و دوری جستن آنها از امور ناملائمشان موجب پدیدآمدن این احساسات درونی میشود؛ احساساتی مانند حب، بغض، شوق، میل، رغبت وغیره. احساسات پدیدآمده از جانب قوا انسان را بهسوی اعتبار امور اعتباری میکشاند (طباطبایی،۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵).
بهعبارت دیگر، هنگامی که قوۀ واهمه حد یا حکم شیئی را شیء دیگر میدهد تا امور اعتباری تحقق یابد، این عمل بهواسطۀ صوری از احساسات درونی انجام میشود؛ ازاینرو، منشأ وجوب اعتباری نیز احساسات درونی برآمده از قوای انسان است.
اما چرا قوا به افعال خود تمایل دارند؟ در پاسخ باید گفت زیرا افعال قوا کمال قوا محسوب میشوند و بهواسطۀ افعال، نقص قوا برطرف میشود (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۱: ص ۴۱۰). توضیح اینکه:
ازنظر علامه طباطبایی، اگر حب به میوه را بهعنوان مثال مورد مداقه قرار دهیم، آن میوه را بهخاطر تعلقش به فعل قوۀ غاذیه نزد خویش محبوب مییابیم. اگر فعل این قوه و استکمالی که بدن بهواسطۀ این قوه برخوردار میشود تحقق نمیداشت، آنگاه آن میوه محبوب انسان واقع نمیشد و اساساً حبی تحقق پیدا نمیکرد. بنابراین، درحقیقت، حب بین قوۀ غاذیه و فعل این قوه تحقق دارد و عبارت است از آن لذتی که قوۀ مذکور هنگام فعل مییابد. ناگفته نماند که مراد از لذت، رضایت خاصی است که قوه بهواسطۀ فعلش مییابد.
ازنظر ایشان، حب انسان به اشیای دیگر که متعلقشان قوای دیگر نفس هستند نیز به همین منوال است. یعنی آن شیء بهخاطر تعلقش به فعل یکی از قوا محبوب انسان واقع میشود. ایشان از این مطلب نتیجه میگیرد که حقیقت حب به مرجع واحدی بازمیگردد و آن عبارت است از تعلق (رابطه) وجودی بین قوای نفس و افعال این قوا. این تعلق موجب حرکت و تمایل قوا بهسوی فعل خود (هنگامی که آن کمال، فعلی را فاقد است) و سختی ترک فعل (هنگامی که آن کمال فعلی را داراست) خواهد شد. این ویژگی در همۀ قوای نفس موجود است. بنابراین، قوای نفس افعال خویش را دوست دارند و بهسوی آن جذب میشوند و علت آن چیزی نیست جز اینکه افعال قوا در واقع کمال قوا محسوب میشود و بهواسطۀ این افعال نقص و نیاز طبیعی قوا برطرف میشود (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۱: ص ۴۱۰).
گفتنی است که علامه در بیان پیشین، ابتدا حب بین قوای فعاله و افعال این قوا را بررسی کرد و سپس این مطلب را به همۀ قوا تعمیم داد؛ ازاینرو، همۀ قوا به افعال خود حب دارند و براساس این حب به افعال خود تمایل دارند و احساساتی متناسب با افعال خود را در درون انسان پدید میآورند. بنابراین، منشأ اعتبارات منحصر در قوای طبیعی انسان نیست و فعالیت دیگر قوا را نیز دربر میگیرد. بهعنوان نمونه، شوق قوۀ عاقله به دانستن انسان را به تعلم سوق میدهد.
کیفیت پیدایش وجوب اعتباری
همانگونه که در لزوم وجوب اعتباری در کنش بیان شد، تحقق افعال انسان متوقف بر اذعان به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری است و این نسبت تحقق نمییابد مگر اینکه طرفین و کیفیت آن نیز اعتباری باشند. علامه طباطبایی در برهان خود بر لزوم اعتبار در کنش، به چیستی این کیفیت اعتباری و چگونگی انشای آن نپرداخته و تنها به لزوم حضور کیفیتی اعتباری در فرایند صدور کنش بسنده کرده است. اما پس از این برهان در رسالة فی الاعتباریات به روش «توهم مجرد» نشان میدهد این کیفیتْ وجوب اعتباری است و علاوهبرآن، به کیفیت پیدایش این اعتبار نیز میپردازد. در ادامه بیان ایشان تقریر میشود.
اگر انسان در خودش تعمق کند و خود را در ابتدای ورود به دنیا بهصورت مجرد از هر غیری درنظر بگیرد (خیال کند)، یا آنکه نوزادی را توهم کند ـ که هماکنون متولد شده است و هیچ دانشی جز برخی اعتقادات اولیه ندارد و البته میداند که خودش خودش است و برخی اعضایش را حس میکند و میداند این اعضا اعضای بدن اوست ـ و در معدۀ این نوزاد غذایی قرار گیرد، آنگاه انسان یا نوزاد یادشده میان حالتی که از خودش در نسبت با خودش مییابد و نسبتی که بین بدن و سرش مییابد، تفاوتی نمیگذارد. حالتی که او از خودش مییابد درواقع همان احساسات و لذات درونی ملایمی است که در حالت سیری در خودش مییابد. او بین نسبتی که حالت سیری با او دارد و نسبتی که میان بدن و سرش حاکم است، تفاوتی نمیگذارد.
نسبتی که این انسان یا نوزاد میان بدن و سرش مییابد نسبت ضرورت حقیقی است؛ بهعبارت دیگر، او میان نسبت خود با حالت سیری و نسبت ضرورتی که بین بدن و سرش مییابد تفاوتی نمیگذارد. سپس هنگامی که غذا هضم و معده از غذا خالی و او گرسنه شد، دوباره همان نسبت ضروری را ادراک میکند و بهواسطۀ همین عقیدهای که به این نسبت ضروری دارد، تفاوتی بین این نسبت ضروری و نسبت بین حالت سیری و خود نمیگذارد و به سمت غذا حرکت میکند. ضرورتی که این انسان یا نوزاد در هنگام گرسنگی ادراک میکند و بهواسطه آن به سمت غذا میرود همان وجوب اعتباری است.
ناگفته نماند هرچند علامه منشأ انتزاع ضرورت حقیقی را نسبتِ بینِ بدن و سر میداند، در رساله الانسان فی الدنیا منشأ آن را قضایای حقیقی خارجی معرفی میکند (طباطبایی، ۱۴۲۶: ص ۴۸) و در اصول فلسفه منشأ آن را نسبت بین قوای فعاله و فعل آنها برمیشمارد (طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: ص ۱۸۸). در نگاه علامه طباطبایی، بسیار اتفاق میافتد که انسان کارهایی را براثر عادت، نادانی، عصبانیت وغیره انجام میدهد، درحالیکه خود میداند این قبیل کارها هیچ وجوبی ندارد، بلکه کارهایی غیرلازم و ناشایست است. اما از نظر ایشان: «باریکبینی در همین موارد صحت و درستى نظریۀ نامبرده [وجوب اعتباری برای هر فعل و ترکی] را تأیید میکند. زیرا ما مىبینیم كه كسانى كه اینگونه كارهاى پست نابایسته یا ناشایسته را با اعتقاد و اعتراف به عدم لزوم یا با ایمان به لزوم عدم انجام میدهند، گاهى كه از آنان پرسیده شود كه با اینكه مىدانید و مىگویید كه اینگونه كارها نكردنى است؛ پس چرا مىكنید؟ بهعنوان عذر و پوزش پاسخ میدهند كه چاره نداریم چون عادى هستیم [عادت داریم] یا در نكردنْ فلان محذور را داریم یا مجبور بودیم و از نكردن ترسیدیم و مانند این پوزشها. روشن است كه مفهوم پوزششان این است كه وجوب فعل مقید به عدم تحقق عذر بوده؛ یعنى فعل در صورت تحقق عذر وجوب نداشته یعنى فعل با اعتقاد وجوب انجام گرفته است» (طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: ص ۱۹۹).
براساس عبارت بالا، ازنظر علامه، وجوب اعتباری یا بدون هیچ قیدی اعتبار میشود (وجوب مطلق)، یا مقید به شیئی اعتبار میشود (وجوب مقید). ازنظر ایشان، هنگامی فعل تحقق مییابد که وجوب یا بهطور مطلق اعتبار شود یا اگر مقید اعتبار شده، قید آن تحقق یابد.
نتیجهگیری
۱. افعال ارادی انسان متوقف بر اراده و اراده متوقف بر اذعان به نسبت غیرحقیقی غیرضروری است. اذعان به چنین نسبتی تحقق پیدا نخواهد کرد مگر آنکه طرفین نسبت، نسبت و کیفیت نسبت اموری غیرحقیقی و به اصطلاح علامه، اعتباری باشند. این نسبت اعتباری همان وجوب اعتباری است.
۲. ازنظر علامه طباطبایی، هنگامی که در فرایند صدور فعل، حد یا حکم امور حقیقی بهواسطۀ قوۀ واهمه به اشیای دیگر داده شود، امور اعتباری تحقق مییابند؛ ازاینرو، وجوب اعتباری نیز به همین منوال تحقق مییابد.
۳. منشأ امور اعتباری و وجوب اعتباری، صوری از احساسات درونی مانند حب، بغض، شوق، میل، رغبت وغیره است که بهواسطۀ اقتضای قوا و ابزارهای آنها در انسان ایجاد میشود.
۴. در نگاه علامه، همۀ قوای نفس احساسات مربوط به خود را پدید میآورند و از این طریق، به سمت افعال خود حرکت میکنند و تکامل مییابند؛ ازاینرو، علاوهبر افعال جوارحی، افعال جوانحی (درونی) نیز براساس همین احساسات درونی و اعتبارات مرتبط با آن انجام میشود. بنابراین، در انجام افعال جوانحی نیز وجوب اعتباری دخالت دارد.
۵. ازنظر علامه طباطبایی، هیچ فعل و ترکی خالی از وجوب اعتباری نیست؛ بنابراین، هر کنشی که صادر میشود با این وجوب انجام میشود.
۶. انسان در هنگام نیاز قوا، احساس درونی ملائمی را که قبل از آن نیاز داشت بهیاد میآورد و آن را میخواهد؛ بنابراین، آن را «خواسته» خود و خود را «خواهان» آن و نسبت بین خود و آن را «خواستن» قلمداد میکند. سپس قوۀ واهمه، حد ضرورت حقیقی را به نسبت بین خواهان و خواسته میدهد. ازآنجاکه او میبیند، خواستهاش بدون خوردن غذا تحقق نمییابد؛ غذایی را که با آزمایش یا آموزش خوردنی یافته است «خوردنی»، خود را «خورنده» و نسبت بین خود و غذا را «خوردن» تلقی کرده و بین خورنده و خوردنی نسبت ضرورت انشا میکند؛ بنابراین، خوردن وجوب مییابد. ازطرف دیگر، با توجه به اینکه خوردن بدون بلعیدن غذا و بلعیدن بدون جویدن غذا و جویدن بدون در دهان گذاشتن و در دهان گذاشتن بدون برداشتن و نزدیکشدن و دست درازکردن وغیره ممکن نیست؛ بنابراین، انسان برای انجام فعل، تعداد بسیاری از این نسبتهای ضروری را در غیر مورد حقیقی خود میگذارد.
۷. اگر انسان خود یا نوزادی را در بدو ورود به دنیا لحاظ کند ـ بهگونه ای که جز برخی اعتقادات اولیه، علم دیگری ندارد ـ و این نوزاد حالت سیری را تجربه کند، آنگاه تفاوتی بین نسبتی که بین خود و حالت سیری احساس میکند و نسبتی که بین سر و بدنش، قضایای حقیقی یا بین قوا و افعال قوا درک میکند، نمیگذارد. سپس هنگامی که گرسنه شد، باز همان نسبت را بین خود و حالت سیری احساس میکند. علامه این احساس را احساس وجوب اعتباری میداند که به موجب این احساس، انسان به سمت فعل حرکت میکند.
۸. وجوب اعتباری اگر مطلق باشد همواره منجربه فعل میشود؛ اما اگر مقید باشد، هنگامی فعل انجام میشود که قید تحقق یابد. ازنظر علامه، افرادی که به قبیح بودن اموری ناشایست اعتقاد دارند، اما همواره آن را انجام میدهند اعتقادشان مقید است؛ ازاینرو، شکاف میان نظر و عمل هنگامی مرتفع میشود که این قید تحقق یابد یا وجوب بهنحو مطلق اعتبار شود.
کتابنامه
ابنسینا، حسینبن عبدالله. ۱۴۰۴. الشفاء (الطبیعیات). تحقیق ابراهیم بیومی مدکور، سعید زاید، احمد فواد اهوانی، طه حسین پاشا، و ابوالعلاء عفیفی. قم: مكتبة آیةالله المرعشى.
پارسانیا، حمید. ۱۳۹۱. جهانهای اجتماعی. قم: کتاب فردا.
ذاکری، مهدی. ۱۳۹۰. «نظریۀ عمل ابنسینا». فصلنامۀ نقد و نظر. دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی). دورۀ ۱۶. شمارۀ ۶۴. صص ۴۴ـ۲۷.
صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم؛ طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۶۸. الحکمة المتعالیة. با حاشیه علامه طباطبایی. ج ۹ـ۱. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
طالبزاده، سید حمید. ۱۳۸۹. «نگاهی دیگر به ادراکات اعتباری، امکانی برای علوم انسانی». جاویدان خرد. دوره ۷. شمارۀ ۱۷. صص ۶۴ـ۲۹.
طباطبایی، محمدحسین؛ مطهری، مرتضی. ۱۳۶۴. اصول فلسفه و روش رئالیسم. ج ۲. تهران: صدرا.
طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۷۱. المیزان فی تفسیر القرآن. ج ۲۰ـ۱. قم: اسماعیلیان.
ــــــــــــــــــــــــ. ۱۳۹۰. نهایةالحکمة. ج ۲ـ۱. تصحیح عباسعلی زارعی سبزواری. قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامی.
ــــــــــــــــــــــــ. بیتا الف. حاشیة الکفایة. ج ۲ـ۱. قم: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
ــــــــــــــــــــــــ. بیتا ب. مجموعة رسائل العلامة الطباطبائی. تصحیح صباح ربیعی. قم: باقیات.
ــــــــــــــــــــــــ.. ۱۴۲۶. الانسان والعقیده. قم: باقیات.
عبدالله بنحسین الیزدی. ۱۳۸۸. الحاشیه علی تهذیب المنطق للتفتازانی. قم: موسسه النشر الاسلامی.
عبودیت، عبدالرسول. ۱۳۹۵. حکمت صدرایی به روایت علامه طباطبایی: مبحث عرض: کمیت و کیفیت، شرح نهایةالحکمه. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
قضیه و علم تصدیقی (نقد استاد مهدی حائری به علامه طباطبایی و پاسخ به مقالۀ « موجبۀ سالبة المحمول چيست؟»)
موجبۀ سالبة المحمول چيست؟ (پاسخ استاد حائري به مقالۀ « بحثی درباره امکان» علامه طباطبايی)
بحثی درباره امکان (پاسخ علامه طباطبایی به مقاله استاد مهدی حائری يزدی)
مقاله امکان عام (نقد استاد مهدی حائری بر دیدگاه علامه طباطبایی)
کتاب نیاز به علم مقدس