مقاله «نقش اعتبار در فرایند صدور کنش از منظر علامه طباطبایی»

نویسنده: دکتر جواد طالبی

مقدمه
موجودات وابسته به اراده و آگاهی انسان، فعل، کنش یا عمل ارادی انسان نامیده می‌شوند. ازآنجا که عمومیت احکام فلسفی شامل همۀ موجودات است؛ بنابراین، لازم است کنش انسانی از لحاظ فلسفی تحلیل و تبیین شود.
در جهان اسلام علامه طباطبایی در پرتو نظریۀ اعتباریات، نگاه ویژه‌ای به انسان و کنش انسانی دارد. گرچه در قرائت مشهور، نظریۀ اعتباریات نظریه‌ای معرفت شناختی تلقی می‌شود، این نظریه از ابعاد هستی شناختی کنش انسانی نیز پرده برمی‌دارد؛ چنانچه علامه در ابتدای رسالة فی الاعتباریات جایگاه این نظریه را علمالنفس فلسفی می‌داند (    طباطبایی، بیتا: ص ۳۴۱).
از منظر علامه طباطبایی، «اعتبار» نقش ویژه‌ای در فرایند صدور کنش ایفا می‌کند. نوشتۀ حاضر بر آن است تا از منظر ایشان لزوم اعتبار در کنش، حقیقت و منشأ آن را بررسی کند.

لزوم اعتبار در کنش
به اعتقاد علامه طباطبایی افعال انسان بر علوم اعتباری متوقف است؛ زیرا تحقق اراده بر این علوم متوقف است. علامه دلیل توقف اراده بر علوم اعتباری را در رسالۀ اعتباریات بیان کرده است (طباطبایی، بیتا: صص ۳۴۵-۳۴۴). برای فهم بهتر این دلیل در ادامه سعی شده است با توجه به دیگر آثار علامه این دلیل تقریر شود:
۱. انسان و هر موجود دارای ادراک تنها با افعال ارادی خویش تکامل می‌یابد.
۲. اراده نیز تحقق نخواهد یافت مگر به کمک علم؛ به عبارت دیگر، اراده نیز بر علم متوقف است. ازنظر علامه طباطبایی این دو گزاره بدیهی و بی نیاز از اثبات است.
۳. بنابراین، طبیعت نوعیِ انسان اقتضای اذعاناتی (تصدیق) دارد که اراده از آن اذعانات تکون پیدا می‌کند.
۴. متعلق این اذعان یا نسبت ضروری حقیقی است، یا نسبت غیرضروری غیرحقیقی. 
مراد از نسبت ضروری حقیقی نسبتی است در خارج و بین دو طرفِ نسبت که می‌توانند در خارج تحقق عینی پیدا کنند، چه این نسبت صادق باشد، مانند گزارۀ «انسان متعجب است» و چه کاذب باشد، مانند گزارۀ «اسب ناطق است» موجود می‌شود. در گزارۀ «انسان متعجب است، »«انسان» و «متعجب» می‌توانند در خارج تحقق عینی پیدا کنند. هنگامی که این دو در خارج تحقق پیدا کنند نسبت ضروری حقیقی بین این دو نیز در خارج تحقق پیدا می‌کند. براساس تعریفی که از نسبت ضروری حقیقی داده شد، به نظر می‌رسد مراد از نسبت غیرضروری غیرحقیقی، نسبتی است که بین امور غیرحقیقی تحقق پیدا می‌کند.
۵. اذعانی که متعلق آن نسبت ضروری حقیقی باشد منجر به تحقق اراده نمی‌شود؛ زیرا چنین اذعانی فقط در مقام کشف از خارج است؛ به عبارت دیگر، حیثیتی جز کاشفیت ندارد؛ بنابراین، اذعان به این نسبت با مقام عمل ارتباطی ندارد (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵).
۶. بنابراین، اذعانی منجربه شکل گیری اراده می‌شود که به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری تعلق بگیرد.
۷. چنین اذعانی تحقق نخواهد یافت مگر اینکه یا طرفین نسبت غیرحقیقی باشد، یا کیفیت نسبت، غیرحقیقی باشد یا یکی از این امور (یکی از دو طرف نسبت، هر دو یا کیفیت نسبت) غیرحقیقی باشد، زیرا:
الف. ازنظر علامه طباطبایی نسبت بین دو طرف، قائم به دو طرف و رابط به آن دو است؛ به عبارت بهتر، وجود نسبت وجود رابط است (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج ۱: ص ۵۰).
ب‌.    وجود رابط بودن نسبت مستلزم آن است که دو طرفِ نسبت با یکدیگر اتحاد وجودی داشته باشند (طباطبایی، ۱۳۹۰، ج ۱: ص ۵۱).
ج. لازمۀ چنین اتحادی سنخیت بین نسبت و دو طرف نسبت است.
د. بنابراین، یا هر سه (نسبت و دو طرف آن) اموری حقیقی و یا هر سه اموری اعتباری هستند.
ه. درنتیجه اگر در قضیه‌ای یکی از طرفین اعتباری باشد، نسب و طرف دیگر نیز اعتباری هستند؛ و اگر حقیقی باشد، حقیقی هستند (طباطبایی، بیتا: صص ۳۰۹ و ۳۲۹).
و. با توجه به اینکه کیفیت نسبت وصف نسبت است؛ بنابراین، اگر نسبت غیرحقیقی باشد کیفیت آن نیز غیرحقیقی خواهد بود. زیرا ازنظر علامه طباطبایی وصف امر اعتباری نیز امری اعتباری است؛ چراکه ارتباط حقیقی بین دو شیء مستلزم وحدت حقیقی آن دو است ( طباطبایی، بیتا: ص ۳۵۱).
۸. بنابراین، افعال ارادی انسان متوقف بر اراده بوده و تحقق اراده متوقف بر اذعان به نسبت غیرحقیقی غیرضروری است و چنین اذعانی تحقق پیدا نخواهد کرد مگر آنکه نسبت، طرفین نسبت، و کیفیت نسبت اموری غیرحقیقی و به اصطلاحِ علامه اموری اعتباری باشند.

حقیقت اعتبار
ازنظر علامه طباطبایی هنگامی که در فرایند صدور فعل، حد یا حکم امور حقیقی به واسطۀ قوۀ واهمه به اشیای دیگر داده شود، امور اعتباری تحقق می‌یابند (طباطبایی، بیتا: ص ۳۴۶). توجه به دلیل زیر که در رسالۀ اعتباریات آمده است (طباطبایی، بیتا: ص ۳۴۶)، علاوه بر تبیین این مدعا به آن نیز وضوح می‌بخشد. در تقریر این دلیل سعی شده است مقدمات پنهان آن به منظور تسهیل در فهم بیان شود:
۱. از منظر علامه طباطبایی باید انتزاعات علوم اعتباری به امور حقیقی ختم شود. زیرا اگر نفس این امور را بدون استعانت از خارج انشا کند، صدق این امور بر خارج متغیر خواهد بود؛ یعنی یا بر همۀ اشیا صدق می‌کنند یا بر هیچ یک از اشیا صدق نخواهند کرد. به عنوان مثال اگر به کلمات موجود در زبان فارسی توجه کنیم خواهیم دید هر یک از این کلمات بر صوتی خاص اطلاق می‌شوند. اما اگر این کلمات بدون آنکه با عالم خارج ارتباط داشته باشند ازجانب نفس انشا می‌شدند، آنگاه یا بر هر صوتی قابل اطلاق بودند و درنتیجه دلالت آنها به یک صوت خاصی منحصر نمی‌شد، یا بر هیچ صوتی اطلاق نمی‌شدند.
۲. اما می‌دانیم که صدق علوم اعتباری بر خارج متغیر نیست؛ زیرا به واسطۀ این علوم افعال متناسب با آن را انجام می‌دهیم.
۳. بنابراین، بین علوم اعتباری و امور حقیقی نسبتی برقرار است. 
۴. این نسبت در خارج تحقق ندارد. زیرا نسبت بین دو امر همواره در ظرف طرفین تحقق دارد و علوم اعتباری در خارج تحقق ندارند و محال است در خارج تحقق پیدا کنند.
۵. اما تحقق امر حقیقی در ذهن به عنوان وجود ذهنی ممکن است.
۶. بنابراین، نسبت بین امور حقیقی و علوم اعتباری در ذهن تحقق دارد. 
۷. هنگام انشای علوم اعتباری این عمل با مشارکت معنای امور حقیقی نه -واقعیت خارجی آن امور-انجام می‌شود؛ زیرا بدون چنین مشارکتی نسبتی که بین علوم اعتباری و امور حقیقی لازم بود تحقق نخواهد یافت.
۸.    اما مراد از مشارکت چیست؟ علامه پاسخ می‌دهد که مراد از مشارکت نوعی اتحاد بین معانی حقیقی و علوم اعتباری است.
۹.    حکم به اتحاد بین دو شیء کار عقل یا قوۀ واهمه است (صدرالدین شیرازی و طباطبایی، ۱۳۶۸، ج ۸: ص ۲۱۹).
۱۰.    با توجه به مقدمۀ دوم مشخص می‌شود که حکم به اتحاد در ظرف عمل تحقق می‌یابد؛ ازطرف دیگر، متعلق عمل نیز امر جزئی است (ابن سینا، ۱۴۰۴، ج ۲: ص ۱۸۴)؛ بنابراین، حکم به اتحاد کار قوۀ واهمه است. زیرا واهمۀ امور جزئی را ادراک می‌کند ( ابن سینا، ۱۴۰۴، ج ۲: ص ۱۴۸).
۱۱.    بنابراین، علوم اعتباری همان امور حقیقی هستند که واهمۀ حد یا حکم این امور را به اشیای دیگر سرایت داده است. زیرا در غیر این صورت، امور حقیقی و اعتباری وجه اتحاد و وجه اختلاف نخواهند داشت و حال آنکه بین آنها اتحاد و اختلاف وجود دارد. 
۱۳. بنابراین، می‌توان گفت اعتبار یعنی دادن حد یا حکم شیئی به شیء دیگر به واسطۀ فعل و تصرف قوۀ واهمه ( طباطبایی، بیتا: ص ۳۴۶). 
علامه در نهایه علوم اعتباری را چنین تعریف  میکند: تصورات و تصدیقاتی که خارج از ظرف عمل تحقق ندارند. این علوم با استعاره از حد مفاهیم حقیقی برای انواع اعمال، که حقیقت‌شان حرکات مختلفی است، و متعلقات این اعمال، با هدف رسیدن به یک سلسله اهداف مطلوب در زندگی تحقق می‌یابند. مانند اعتبار ریاست برای رئیس قوم و اعتبار مالکیت برای زید در نسبت با مالی که بدست آورده است. (طباطبایی ،۱۳۹۰، ج ۲: ص ۱۹۰).
تعریف اعتباریات در نهایه با تعریفی که از رساله اعتباریات ذکر شد تفاوتی ندارد، جز اینکه در نهایه به اعمال و متعلقات اعمال نیز اشاره شده است. براساس این تعریف، حد اشیای حقیقی به «افعال» و «متعلق افعال» داده می‌شود. 
توجه به مثالهای علامه نشان می‌دهد مراد از متعلق افعال در اینجا «اشیای خارجی» و «فاعل» است. هنگامی که «ریاست» برای یک شخص در نسبت با گروهی اعتبار می‌شود، عنوان «ریاست» برای اعمال این شخص، عنوان «رئیس» برای خود این شخص و عنوان «مرئوس» برای افرادی که ریاست این شخص متوجه آنان است اعتبار می‌شود. هنگامی که این شخص خود را در نسبت با گروه «رئیس» و آنان را «مرئوس» و نسبت بین خود و آنان را 
«ریاست» تلقی کند می‌تواند اعمال ریاست کند؛ ازاین رو، اعمال ریاست این شخص متوقف بر اذعان به نسبتی غیرحقیقی و غیرضروری بین خود و گروه است. 
بنابراین، به نظر می‌رسد برهانی که در قسمت قبل در باب لزوم اعتبار بیان شد گویای همین امر است. در آن برهان چنین نتیجه گرفته شد که تحقق اراده متوقف بر اذعان به نسبت غیرحقیقی غیرضروری است و چنین اذعانی تحقق پیدا نخواهد کرد مگر آنکه طرفین نسبت، نسبت و کیفیت نسبت اموری غیرحقیقی و به اصطلاح علامه اموری اعتباری باشند. براساس مطلب بالا مراد ازِ طرفین نسبت، فاعل و شیء خارج ی که فعل بدان تعلق گرفته و مراد از نسبت، نسبت بین فاعل و شیء خارجی است؛ نسبتی که درواقع با عنوان فعل مورد اشاره واقع می‌شود. به عنوان مثال «خوردن» نسبت بین «خورنده» و «خوردنی» است که درواقع همان فعل خورنده است.
حال باید پرسید با توجه به اینکه فاعل، فعل و متعلق فعل اموری حقیقی هستند، چگونه ممکن است در نسبت غیرحقیقی غیرضروری نقش داشته و طرفین نسبت یا خود نسبت قرار بگیرند؟
در پاسخ به این سؤال می‌توان از پاسخ علامه در «رسالۀ ترکیب» به این سؤال که چگونه یک امر اعتباری بر یک امر حقیقی یا بالعکس حمل می‌شود استفاده کرد. ازنظر علامه هنگامی که یک امر اعتباری بر یک امر حقیقی حمل می‌شود، با توجه به اتحاد نسبت و طرفین آن، اگر نسبت اعتباری باشد، امر حقیقی وجهۀ اعتباری یافته و از این حیث طرف نسبت قرار می‌گیرد؛ اگر نسبت حقیقی باشد، حقیقتی که امر اعتباری از آن انتزاع شده است طرف نسبت قرار می‌گیرد ( طباطبایی، بیتا: ص ۳۰۹).
بر این اساس فاعل، فعل و متعلق فعل در مقام عمل، وجهۀ اعتباری یافته و از این حیث فاعل و متعلق فعل طرفین نسبت و فعل، نسبیت بین فاعل و متعلق قرار می‌گیرد؛ بنابراین، تا انسان خود را رئیس، اعضای گروه را مرئوس و نسبت بین خود و آنان را ریاست اعتبار نکند، اعمال ریاست نخواهد کرد.

منشأ اعتبار
نفس انسان دارای قوایی همچون جاذبه، باصره، هاضمه و... است. درازای هر قوهای دارای ابزاری در بدن برای انجام افعال آن قوه است. 
منشأ امور اعتباری، صوری از احساساتی درونی است که به واسطۀ اقتضای این قوا و ابزارها در انسان ایجاد می‌شود (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵). ازنظر علامه تمایل و کشش قوا به سمت افعال خود و نفرت و دوری جستن آنها از امور ناملایم خود موجب پدیدآمدن این احساسات درونی می‌شود؛ احساساتی مثل حب، بغض، شوق، میل، رغبت و.... احساسات پدیدآمده ازجانب قوا انسان را به سوی اعتبار امور اعتباری می‌کشاند (طباطبایی، ۱۳۷۱، ج ۲: ص ۱۱۵)؛ به عبارت دیگر، هنگامیکه قوۀ واهمه حد یا حکم شیئی را شیء دیگر می‌دهد تا امور اعتباری تحقق یابد، این عمل به واسطۀ صُوَری از احساسات درونی انجام می‌شود (طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: ص ۱۶۱؛ همچنین ر.ک. طباطبایی و مطهری، ۱۳۶۴، ج ۲: صص ۱۶۴؛ ۱۸۲-۱۷۹، ۱۹۵، ۶،۱۹۱۹۷ و ۲۰۵)؛ ازاین رو، منشأ وجوب اعتباری نیز احساسات درونی برآمده از قوای انسان است.

کتابنامه 
۱. ابن سینا، حسین بن عبدالله. ۱۴۰۴. الشفاء (الطبیعیات)، محققین ابراهیم بیومی مدکور، سعید زاید، احمد فواد اهوانی، طه حسین پاشا، و ابوالعلاء عفیفی. قم: مکتبة آیة الله المرعشی
۲. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم؛ طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۶۸، الحکمة المتعالیة (با حاشیه علامه طباطبایی)، ج ۹-۱، بیروت: دار احیاء التراث العربي
۳. طباطبایی، محمدحسین. ۱۳۷۱. المیزان في تفسیر القرآن، ج ۲۰-۱، قم: اسماعیلیان
۴..  ۱۳۹۰، نهایة الحکمة، تصحیح عباسعلی زارعی سبزواری. ج ۲-۱. قم: جماعة المدرسین في الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر السلامي
۵..  بیتا. مجموعة رسائل العلامة الطباطبایي، تصحیح صباح ربیعی، قم: باقیات
۶. طباطبایی، محمدحسین؛ مطهری، مرتضی. ۱۳۶۴، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج دوم، تهران: صدرا

دیدگاه‌ها (0)